قسمت :معلوم نیست
داستان:دایچی هیوگا یک پسر دبیرستانی با دوست دخترش ساتو ریزارا بعد از مدرسه یواشکی می رن بیرون و با یک سیرک مواجه میشن توی سیرک زنی با ماری کار میکند هیوگا چون مار دوست دارد اورا یده و فرار میکند و روز بعد تو مدرسه دوست دخترش میبینتش و میترسه همون موقع مار اورا نیش زده و اورا به کما برده است ،هیوگا به پیش زن بر میگرده وزن بهش میگه من بهت کمک میکنم اما باید .
برای بیوگرافی به ادامه مطلب بروید.
درباره این سایت